درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها
نويسندگان
عاشقانه
برای رسیدن به تو سوگندها نوشتم بروی گلبرگ های زیبای گل شقایق و حال برای رسیدن به جدایی اشکم را با یاد تو می ریزم و عشقم را با یاد شقایق پرپر می کنم تا فراموش کنم لحظه های با تو بودن را
دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, :: 19:30 :: نويسنده : پرهام
عشق نمي پرسه اهل کجايي ، فقط ميگه تو قلب من زندگي مي کني . عشق نمي پرسه چرا دور هستي فقط ميگه هميشه با من هستي . عشق نمي پرسه که دوستم داري فقط ميگه : دوستت دارم
یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : پرهام
عشق تنها ميکروبي است که از راه چشم سرايت مي کند یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : پرهام
عشق دو دستي تقديم نمي شود پس براي انکه به دستش بياري کوشش کن
یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : پرهام
از قلبم پرسیدم فرق عشق و دوستی چیه؟ شنبه 26 آذر 1390برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : پرهام
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هرگز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را جمعه 25 آذر 1390برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : پرهام
انقدر از زندگاني دلگير و دلسردم که روزي اگر بميرم مر گ خود را جشن مي گيرم
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : پرهام
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : پرهام
هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : پرهام
روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 22:15 :: نويسنده : پرهام
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : پرهام
هيچ کس اشکي براي ما نريخت. ... هر که با ما بود از ما مي گريخت ..... چند روزي هست حالم ديدنيست ..... حال من از اين و آن پرسيدنيست ...... گاه بر روي زمين زل مي زنم ...... گاه بر حافظ تفاءل مي زنم ...... حافظ ديوانه فالم را گرفت ..... يک غزل آمد که حالم را گرفت ...... ما زياران چشم ياري داشتيم ...... خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : پرهام
کجایي اي يار قديمي
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : پرهام
اگه این روزا حس كردی توی قلبت بجای صدای "تاپ تاپ "صدای اره و تیشه میاد نترس! مریض نشدی "من دارم توی دلت واسه خودم یك كلبه می سازم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : پرهام
می گفت عا شقم ، دوستش دارم و بدون او هيچم و برای او زنده هستم...
گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........ به فکر فرو رفت و گفت عاشق نبوده ام ... شنبه 19 آذر 1390برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : پرهام
آموختم که ....
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم
من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم
من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم
من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم
من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم
من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم
من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم
من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم
من ایمین را از کودکان معصوم آموختم
و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : پرهام
بودن و نبودنش فرقی نداره ... تو قسم خورده بودی با من می مونی ...
خاطرات عشق پاره تو دلم چه موندگاره ... قاب چشمای سیاهت عمریه که رو دیواره ...
جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 9:51 :: نويسنده : پرهام
دوستت
دل آويزترين شعر جهان
دامني پركن از اين گل كه بري خانه
هركس به پراكندن اوست تو هم اي خوب من اين
وقت نه به يك بار و به ده بار به صد بار بگو دوستت دارم
جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : پرهام
زندگی زيباست زشتی های آن تقصير ماست در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست زندگي آب رواني است روان ميگذرد.......... آنچه تقدير من و توست همان می گذرد پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 7:27 :: نويسنده : پرهام
ای کـاش بــودی ... تـا می دیدی که چگونه ثــانیه هـای بی تــو بـودنـم دقیقـه می شونـد ! ای کـاش بــودی ... و می دیدی که چگـونه چشمـانم از ته دل فریـاد می زنند و ... ای کـاش بــودی و می دیدی ... که چگونه بیقـرار تــوام ... بیقـرار تــویی که لحظه ای از عمرت را به سـالهـا خواستم نـدادی ! بیقـرار تــوام که واژه ی انتــظار را بـرایـم همیشگی کردی ! و خستـه ام از همیشه ای که همیشه تـــو را در آن نخواهـم داشت ...! پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 7:18 :: نويسنده : پرهام
بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 6:49 :: نويسنده : پرهام
از دل كوچه گذشتم از میون جاده ی خیس چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : پرهام
کاش می دانستی چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : پرهام
من کلبه خوشبختی تو را روزی با گلهای عشقم فرش خواهم کرد چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 18:57 :: نويسنده : پرهام
پاییز را دوست دارم... بخاطر غریب و بی صدا آمدنش بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش بخاطر شب های سرد و طولانی اش بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام بخاطر پیاده روی های شبانه ام بخاطر بغض های سنگین انتظار بخاطر اشک های بی صدایم بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام بخاطر معصومیت کودکی ام بخاطر نشاط نوجوانی ام بخاطر تنهایی جوانی ام بخاطر اولین نفس هایم بخاطر اولین گریه هایم بخاطر اولین خنده هایم بخاطر دوباره متولد شدن بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...
چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : پرهام
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : پرهام
هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : پرهام
نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم
پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:زندگي چيست, :: 22:2 :: نويسنده : پرهام
هيچكس لياقت اشكهاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود اگر كسي تو را آنطوركه ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعي كسي است كه دستهاي تورابگيردولي قلب تورالمس كند بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه در كنار او باشي و بداني كه هرگزبه اونخواهي رسيد دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : پرهام
اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد... از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، بازهم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست !
![]() ![]() |