درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 137
بازدید ماه : 137
بازدید کل : 64273
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1



Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی
عاشقانه




 

دوستتwww.taranome-ashk.blogfa.com

 

www.taranome-ashk.blogfa.com دارم را من        

 

   دل آويزترين شعر جهان www.taranome-ashk.blogfa.com

 

www.taranome-ashk.blogfa.comیافته ام این گل سرخ من است    

 

دامني پركن از اين گل كه بري خانهwww.taranome-ashk.blogfa.com

 

www.taranome-ashk.blogfa.com دشمن که فشانی به دوست راز خوشبختی   

 

هركس به پراكندن اوست تو هم اي خوب من اينwww.taranome-ashk.blogfa.com

 

www.taranome-ashk.blogfa.com نكته به تكرار بگو اين دل آويزترين شعر جهان را همه

 

 وقت نه به يك بار و به ده بار به صد بار بگو دوستت دارمwww.taranome-ashk.blogfa.com

 

www.taranome-ashk.blogfa.com را با من بسيار بگو دوستم داري را از من بسيار بپرس



جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 9:36 ::  نويسنده : پرهام

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست

در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد..........

آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد



پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 7:27 ::  نويسنده : پرهام

 

 

ای کـاش بــودی ...

تـا می دیدی که چگونه ثــانیه هـای بی تــو بـودنـم دقیقـه می شونـد !

ای کـاش بــودی ...

و می دیدی که چگـونه چشمـانم از ته دل فریـاد می زنند و ... 

ای کـاش بــودی و می دیدی ...

که چگونه بیقـرار تــوام ...

بیقـرار تــویی که لحظه ای از عمرت را به سـالهـا خواستم نـدادی !

بیقـرار تــوام که واژه ی انتــظار را بـرایـم همیشگی کردی !

و خستـه ام از همیشه ای که همیشه تـــو را در آن نخواهـم داشت ...!



پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 7:18 ::  نويسنده : پرهام

 

 بنام انکه اشک راآفريد تا آتش جنگلهاي عشق را خاموش کند



پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 6:49 ::  نويسنده : پرهام

از دل كوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت كه واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من كه تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم...



چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 19:33 ::  نويسنده : پرهام

 

کاش می دانستی
که در این غربت شبهای نیاز

این دل من به امیدی زنده است

کاش می دانستی

غم و تنهایی و این راز نیاز

هر دم از یاد توام پاینده است

باز من تنهایم

و دراین تنهایی

همه دم یاد توام

همه غم های توام

عشق تو چون کوه است

و من آن فرهادم

عاقبت می میرم

در دل کوه بلند عشقت

کاش می دانستی

کاش می دانستی
. . . . . .



چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 19:13 ::  نويسنده : پرهام

من کلبه خوشبختی تو را روزی با گلهای عشقم فرش خواهم کرد

و قشنگترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت

تا بدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند ...
 



چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : پرهام

 

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

           بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

 



چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 16:27 ::  نويسنده : پرهام

 

بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم



چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : پرهام

 

هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم



چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : پرهام