درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان
عاشقانه هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : پرهام
روز اول گل سرخي برام اوردي گفتي براي هميشه دوستت دارم روز دوم گل زردي برايم اوردي گفتي دوستت ندارم روز سوم گل سفيدي برايم اوردي و سر قبرم گذاشتي و گفتي منو ببخش فقط يه شوخي بود یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 22:15 :: نويسنده : پرهام
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : پرهام
هيچ کس اشکي براي ما نريخت. ... هر که با ما بود از ما مي گريخت ..... چند روزي هست حالم ديدنيست ..... حال من از اين و آن پرسيدنيست ...... گاه بر روي زمين زل مي زنم ...... گاه بر حافظ تفاءل مي زنم ...... حافظ ديوانه فالم را گرفت ..... يک غزل آمد که حالم را گرفت ...... ما زياران چشم ياري داشتيم ...... خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : پرهام
کجایي اي يار قديمي ديگه نيستي تا ببيني ببيني دلم شکسته جاي تو غربت نشسته مگه قول نداده بودي يه عمری پيشم بموني اين رسم وفا نيست دل شکستن که گنا نیست اما تو دل نه شکستي زدي قلبمو شکستي نمی خوام بگم بمونی اینو گفتم تا بدونی رنگین کمانه من یه رنگه زندگی بی تویه رنجه دردی که دارو نداره به تو مرهمی نداره مرهم قلبهای خسته جای تو غربت نشسته یادت باشه رنگین کمان پاداشه کسی است که تا آخرین قطر زیر بارون بمونه یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : پرهام
اگه این روزا حس كردی توی قلبت بجای صدای "تاپ تاپ "صدای اره و تیشه میاد نترس! مریض نشدی "من دارم توی دلت واسه خودم یك كلبه می سازم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : پرهام
می گفت عا شقم ، دوستش دارم و بدون او هيچم و برای او زنده هستم...
گفتم: تو عاشق نبودی و نیستی........ به فکر فرو رفت و گفت عاشق نبوده ام ... شنبه 19 آذر 1390برچسب:, :: 22:8 :: نويسنده : پرهام
آموختم که ....
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم
من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم
من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم
من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم
من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم
من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم
من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم
من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم
من ایمین را از کودکان معصوم آموختم
و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : پرهام
یادته بهم گفتی که شب بی اعتباره ... بودن و نبودنش فرقی نداره ... تو قسم خورده بودی با من می مونی ... دیگه اسمت واسه من یه یادگاره ... خاطرات عشق پاره تو دلم چه موندگاره ... قاب چشمای سیاهت عمریه که رو دیواره ... تو شبای بی ستاره دل من هواتو کرده .. جای خالیتو می بینه ولی باز باور نداره ... جمعه 18 آذر 1390برچسب:, :: 9:51 :: نويسنده : پرهام
|